به زير سايهسار سرو انتظار، گل شور می تپد انگار؛ و صدای تپيدن احساس ، از سينهی هر ياس، در گوش جانم، می زند آواز؛ می نوازد زنگ. من بدين آهنگ، می روم، تا بی کرانهی راز؛ تا آستانهی پرواز؛ تا بدان اوج، كه عروجش نام است؛ و به معراج بلندِ انسانيتِ بيدار، می رسم هر روز. *** من، هر روز، در سرای سينهی سبزِ هر نهالِ رسته بر جويبار، حضور سبز قدم هایت را، احساس می کنم. *** سینه ام، آشنای نفس سرخ احساس است. چقدر ثانیههایم گرفته بوی تو را...
آخرین آدینهی رمضانتان سرشار از عطر انتظار!
سایه سار انتظار...
*** ,سينهی ,سبزِ ,من، ,روز، ,روز ,روز، در ,هر روز، ,من، هر ,*** من، ,در سرای
درباره این سایت